از درد گفتن و از درد شنیدن

از درد گفتن و از درد شنیدن
از درد گفتن و از درد شنیدن
26 اسفند 1403

داریوش، با غلبه بر دردهای دوران مصرف، به کمک انجمن معتادان گمنام و نیروی برتر، مسئولیت زندگی خود را پذیرفته و طعم شیرین بهبودی را تجربه می‌کند. او با قدردانی از خانواده و برنامه، به دیگران امید به رهایی و تحول می‌بخشد.


داریوش هستم، معتاد، با دنیایی پر از درد، که امروز به لطف خداوند امیدوارم و خدا را شکر می‌کنم به خاطر فضای امن و پرعشق انجمن معتادان گمنام، که بهترین و پرثمرترین پناهگاه است. منظورم از اینکه سخنم را با کلمهٔ درد آغاز کردم این نبود که شاداب و بانشاط نیستم. این دردها ضامن و واسطهٔ ارتباط بهبودی با نیروی برتر و خداوند است. دردهای غریبی را در دوران مصرف کشیدم که دردهای امروزم در مقایسه با آنها، شیرین و کوچک هستند.

بعد از مدتی که در برنامه هستم، تازه دارم با واقعیت‌های خود و زندگی‌ام روبه‌رو می‌شوم. تازه می‌خواهم مسئولیت زندگی‌ام را همه‌جوره به گردن بگیرم. خیلی سخت است، ولی با اقرار به عجز و اتکا به نیروی برتر، شدنی است.

مسئولیت‌پذیرفتن این نیست که فقط پاک باشم، سرِکار بروم، حقوق بگیرم و آن را دودستی تقدیم خانواده بکنم و بگویم خودت می‌دانی و زندگی، و به این ترتیب، خود را از تمام دغدغه‌های جانبی زندگی آزاد کنم و تمام امور را از قبیل پرداخت کرایه منزل، قبض تلفن، آب، برق، گاز، شهریه بچه‌ها، خرجی ماهانه، هزینه‌های درمانی و غیره و پیش‌بینی‌نشده، و از همه مهم‌تر، پس‌انداز ماهانه را به گردن همسرم بگذارم. باید برای تمام اینها برنامه‌ریزی‌های دقیق و مسئولانه انجام شود، ولی من اینها را به خانواده‌ام واگذار کردم. یعنی من فقط کار می‌کنم و پول می‌آورم. پس فهرست ریز مسئولیت‌هایم در قدم یک چه می‌شود؟ مسئولیت زندگی و خانواده یک فهرست ریز هم دارد که اولویت از فهرست ریز شروع می‌شود. اگر من بخواهم مبلغی به خانواده بدهم و خودم را جدا از همهٔ مسائل بدانم، این یعنی نبود مسئولیت‌پذیری من و نقص تنبلی و خودخواهی، و بعدش هم حسابرسی‌کردن از مبلغی که داده‌ام، که نقص خودمحوری را برایم استارت می‌زند که چرا این کار را نکردی؟ چرا اینجا کم آوردی؟ چرا این را خریدی؟ و غیره. اما امروز تصمیم گرفته‌ام همه‌جوره مسئولیت زندگی و خانواده‌ام را بپذیرم و از خانواده‌ام به خاطر تحمل من در دوران مصرف که باعث پاکی‌ام شد و تحمل من در قطع مصرف که باعث بهبودی‌ام شد، تا به امروز که دارم به‌آرامی رشد می‌کنم و آن احساس انسان‌بودن را تجربه می‌کنم، تشکر می‌کنم. از برنامهٔ معتادان گمنام به خاطر روشن‌بینی و صداقت و از خداوند که در رأس قرار گرفته، تشکر می‌کنم. همگی شما را دوست دارم و به خدای مهربان می‌سپارمتان.

داریوش – استان بوشهر"
برگرفته از پیام بهبودی شماره نوزدهم /سال پنجم / تابستان 1388 


لینک کوتاه: https://na-iran.org/fa/b/382569
این خبر را به اشتراک بگذارید:
قدم اول را بردار، برو تا آخر جاده

قدم اول را بردار، برو تا آخر جاده

قبلی
من چه کسی هستم ؟

من چه کسی هستم ؟

بعدی