رشد کردن با دخترم

رشد کردن با دخترم
رشد کردن با دخترم
05 مهر 1404

وقتی زندگی جدیدم را در دوران بهبودی آغاز کردم ۳۵ ساله بودم و حدود ۹۰ روز پاکی داشتم. درست همان موقع باردار شدم.


رشد کردن با دخترم: یک مادر مجرد و قدم‌ها

وقتی زندگی جدیدم را در دوران بهبودی آغاز کردم ۳۵ ساله بودم و حدود ۹۰ روز پاکی داشتم. درست همان موقع باردار شدم. در ۳۵ سالگی هرگز نه پوشکی عوض کرده بودم و نه حتی از نوزادی نگهداری کرده بودم. هیچ تصوری نداشتم که قرار است چه چیزی را تجربه کنم.

هرچه بهبودیم رشد می‌کرد، شکمم هم بزرگ‌تر می‌شد. وقتی دخترم به دنیا آمد من قدم‌های ۱، ۲ و ۳ را تمام کرده بودم و ۱۱ ماه پاکی داشتم. با صداقت داشتن، ذهن باز و پذیرش راحت بودم. اما وقتی شاهد دخترم در دستگاه انکوباتور( دستگاه پرورش نوزادان زودرس) با لوله‌های فراوان بودم،سطح جدیدی از اعتماد و عجز را آموختم . او به مدت ۲۴ شبانه روز در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان بستری بود. در روز بیست و پنجم، امید و ایمان را به شکلی تجربه کردم که سابقه نداشت. وقتی که دکتر گفت: «خب مامان، آماده‌ای امروز بچه‌ات را به خانه ببری؟»
عصبی، ترسیده، اما پر از امید و ایمان، با دخترم گامی به جلو برداشتم و شجاعتی را که در قدم چهارم یاد گرفته و نوشته بودم تجربه کردم.

داشتن دختری در ۱۸ ماهگی و یک مادر مجرد بودن، تعهدم را به زندگی جدیدم مستحکم کرد؛ تعهدی که فقط می‌توانست از قدم پنج بیاید. دیگر به خودم اشتیاقی نداشتم، اما حاضر بودم برای او هر کاری بکنم. این یک زمان عالی برای تمرین خویشتن پذیری و پشتکار مورد نیاز در قدم ششم بود. این قدم به من اجازه داد خودم را روی کاغذ ببینم و به عنوان یک مادر مجرد،این وضوح را تحسین کردم. توانستم تمام وقت کار کنم، بهبودیم را اولویت قرار دهم، نیازهای دخترم را بالاتر از احساساتم نسبت به پدرش بگذارم و تعادلی راحت اما پرهیجان بیابم.

وقتی دخترم یک‌ساله شد و همه‌جا پر از تزئینات صورتی بود، آماده جشن دو سال پاکی شدم. اولین چیپ سیاه و طلایی‌ام را در اتاق جلسه‌ای که بهبودیم از همان‌جا آغاز شده بود گرفتم. همان‌طور که به چهره‌های آشنایی که آماده کمک به من بودند نگاه می‌کردم، فروتنی که از قدم هفت یاد گرفته بودم چشمانم را پر از اشک کرد و معنای عملی آن را تجربه کردم. دخترم شروع به راه رفتن کرد و ما هر دو آزادی جدیدمان را کشف کردیم. آزادی او در کاوش دنیای جدید متحرکش و آزادی من در اینکه سرم را با صداقت، تمایل و شفقت بالا بگیرم.

وقتی بخشش را یاد گرفتم و در قدم نه آن را تمرین کردم، دخترم شروع به صحبت کرد. وقتی صدایش را پیدا کرد، من هم صدایم را یافتم. او کلمات ساده‌ای مثل «زیبا»، «وای» و «پیتزا» را می‌گفت و من توانستم جملاتی مثل  «متأسفم»، «رفتار و اعمالم را تغییر می‌دهم» و «از بخششت ممنونم» را به زبان بیاورم.

دخترم همین حالا دو ساله شده و من آماده جشن سه سال پاکی هستم. او همه‌جا می‌دود، به همه‌چیز دست می‌زند و پر از زندگی است. مثل هر کودک دوساله‌ای نیازمند راهنمایی و شکل گرفتن است. من توانستم از طریق قدم ده، انضباط و صداقت شخصی پیدا کنم تا این راهنمایی را به او بدهم.

من آماده شروع قدم یازده هستم و دخترم هم آماده رفتن به پیش‌دبستانی است. به نوعی ما واقعاً با هم رشد می‌کنیم. انجمن معتادان گمنام به من نشان داده است چگونه زندگی‌ای فراتر از بزرگ‌ترین رویاهایم داشته باشم و برای این همیشه سپاسگزارم.

از طریق این روش زندگی، توانسته‌ام به دخترم نشان بدهم که زندگی می‌تواند فراتر از رویاهای خودش شگفت‌انگیز باشد. از معتادان گمنام برای قدم‌ها و انجمن و اینکه به من آموخت که چگونه با دخترم رشد کنم سپاسگزارم.

جنیفر-اف

منبع مجله: Clean times Apr 2013


لینک کوتاه: https://na-iran.org/fa/b/382602
قدم پنجم

قدم پنجم

قبلی
اهمیت پرهیزگاری

اهمیت پرهیزگاری

بعدی