صف نانوایی
 
                                            یک دیدار ساده در صف نانوایی، زندگی مرا از تاریکی اعتیاد به روشنایی بهبودی رساند.
اکنون که این نامه را مینویسم، حدود پنج سال است که پاکم.
میخواهم از یک اتفاق شیرین در صف نانوایی محلمان بگویم؛ اتفاقی که منجر به پاک شدن و پیوستن من به انجمن معتادان گمنام شد.
من در یک خانواده معمولی به دنیا آمدم. متأسفانه در کودکی پدرم را از دست دادم و این موضوع باعث شد بیش از حد به مادرم وابسته شوم. مادرم مصرفکننده مواد مخدر بود و من نیز خیلی زود، به دلیل همنشینی با او، در نوجوانی با مصرف مواد آشنا شدم.
اما گویی این پایان داستان غمانگیز من نبود؛ زیرا باید مرگ مادرم را نیز تجربه میکردم. پس از مرگ او، دچار افسردگی شدید شدم و به مصرف داروهای خوابآور روی آوردم تا از واقعیتهای زندگی فرار کنم. دوازده سال از بهترین سالهای عمرم را در تنهایی و انزوای اعتیاد گذراندم.
مصرف مواد مخدر و داروهای آرامبخش از من انسانی ترسو و گوشهگیر ساخته بود. حتی برای خرید مایحتاج اولیه زندگیام دچار مشکل بودم و به ندرت از خانه بیرون میرفتم.
در یکی از روزها، وقتی برای خرید نان به نانوایی محل رفته بودم، یکی از آشنایان قدیمی را در صف دیدم. من گذشته او را میدانستم و از آشفتگیهای دوران مصرفش باخبر بودم، اما آن روز آرامش در چهرهاش نمایان بود. پس از اندکی گفتوگو، او از جلسات بهبودی معتادان گمنام برایم گفت و من نیز از آشفتگیهای مصرف و بیماری اعتیادم با او صحبت کردم.
آن روز او جملهای به من گفت که مسیر زندگیام را تغییر داد:
«آیا کار دیگری مانده است که انجام نداده باشی؟ اگر خودت بخواهی، دیگر مجبور به مصرف مواد نیستی.»
او شماره تلفنش را به من داد و گفت هر وقت به کمک نیاز داشتی، میتوانی با من تماس بگیری تا با هم در جلسات بهبودی شرکت کنیم.
چند هفته از آن اتفاق گذشت. من از اعماق وجودم میخواستم که مصرف را قطع کنم، بنابراین به یک مرکز درمانی مراجعه کردم. با توجه به شیوع ویروس کرونا، تنها بیمار پذیرششده در آن مرکز بودم. پس از ترخیص، باید به خانهای برمیگشتم که نه پدری در آن بود و نه مادری که انتظارم را بکشد. دچار نوعی ناامیدی و یأس وصفناپذیر شدم که مرا به سمت مصرف میکشاند.
در آستانه مصرف مجدد بودم که به یاد همان آشنای قدیمی افتادم که در نانوایی شمارهاش را به من داده بود. دلم نمیخواست دوباره مصرف کنم، پس با اشتیاق فراوان با او تماس گرفتم. او بلافاصله خودش را به من رساند و مرا به جلسه قدم خود برد.
چون در آن زمان، بهدلیل شیوع کرونا، جلسات بهبودی شهرمان بسته بودند، خداوند با کمک او — که امروز راهنمایم است — مرا از خطر لغزش نجات داد. پس از بازگشایی مجدد جلسات، بهطور منظم در آنها شرکت کردم و زندگی بر مبنای برنامه را سرلوحه خود قرار دادم.
شروع به کار کردن قدمها کردم، خدمت گرفتم، نشریات انجمن معتادان گمنام را مطالعه کردم و از پاکی و بهبودیام مراقبت نمودم.
اکنون دیگر از خداوند آرزوی مرگ ندارم؛ بلکه آرزو میکنم زنده بمانم و عضوی سازنده و مفید برای اجتماع و همنوعانم باشم.
برگرفته از مجله پیام بهبودی / سال بیست و یکم / شماره 84 / تابستان 1404 
لینک کوتاه: https://na-iran.org/fa/b/382606
این خبر را به اشتراک بگذارید:
مطالب مشابه
بولتن ها
نشريات ، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد.
کتاب ها
نشريات ، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد.
مجلات راه NA
نشريات، آرم و نام NA متعلق به هيچ شخص خاص، کميته و يا هيئت خاصي نيست و بر طبق قرارداد وديعه از طرف کل انجمن به خدمات جهاني سپرده شده تا از آن محافظت نمايد
نرم افزار موبایل
لطفا براي ايجاد امکان سرويس دهي بهتر از انتشار مستقيم نرم فزار هاي اين صفحه خودداري نموده


 
                         
                             
                             
                                                 
                                                 
                                                 
                                                