فقط برای امشب

فقط برای امشب
فقط برای امشب
08 بهمن 1403

"در این مقاله داستان واقعی فردی را می‌خوانید که با اراده و تلاش توانست از چالش‌های سخت اعتیاد عبور کند، پاک بماند و زندگی خود را بازسازی کند. راهکارها و تجربیات او می‌تواند الهام‌بخش شما باشد."


پس از سال ها تخریب و ترس و بی اعتمادی فراوان وارد انجمن شدم. از همه می ترسیدم که مبادا از من فیلم برداری کنند و مرا گیر بیندازند. ۲۲ سال مصرف، چیزی برایم باقی نگذاشته بود و من ورشکسته مالی جسمی روحی و روانی شده بودم اعتماد به نفس من از بین رفته بود، به من گفته شد اصول ساده ای را رعایت کن تا پاک بمانی راهنما بگیر، به جلسه بیا، مشارکت کن، با مصرف کننده رابطه نداشته باش و تا مدتی سرکار نروم، برایم همه این اصول رعایتشان ساده بود جز اینکه تا چند روز سرکار نروم، چون من از نظر مالی ضعیف شده بودم و این برایم غیر ممکن بود، بدهکاری هایم زیاد بودند و نمی توانستم با آنها روبرو شوم و با این باور که اگر خیلی زود سرکار بروم، لغزش خواهم کرد. سرکار رفتم و از آنجایی که شغلم رانندگی با اتوبوس برون شهری بود و تجربه پاک بودن هنگام رانندگی را نداشتم، به سرعت لغزش کرده و مدت ۲۰ ماه تلخ ترین دوران زندگی ام را در لغزش به سر بردم. این لغزش که خدا را شکر به مرگ جسمی ختم نشد ولی چیزهای درمن کشته شد که به مراتب از مرگ جسمی بدتر بود. پس از آن به انجمن بازگشتم و راهنمای جدیدی گرفتم و خودم را برایش باز کرده و توضیح دادم که هم میخواهم پاک بمانم و هم کار کنم و خواهش میکنم به من کمک کن.

ما خسته ایم و تشنه ، تو سایه ای و چشمه

ایشان گفتند که وقتی درد فیزیکی شما تمام شد، حتما سرکار برو ولی دائماً با من در تماس باش به هر شهری که رسیدی جلسه برو و مشارکت کن. وقتی حرف های راهنمایم تمام شد، نورامیدی به قلبم تابید و اعتماد به نفسم قوی شد به خودم گفتم که تو، می توانی هم با اتوبوس کارکنی و هم پاک بمانی از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. راهنمایم گفت تو باید پاک بمانی و مسافرهایت را به سلامت به مقصد برسانی و آنگاه باوری می شوی برای دیگر همدردانی که مشکل تو را دارند. من از یک ماه پاکی شروع به کارکرد قدم ها کرده و سرکار رفتم و نیکوتین را در همین فاصله کنار گذاشتم و به این باور رسیدم که باید فرد مسئول، سازنده و مفیدی برای جامعه و خانواده ام باشم.

 به کار کردن مشغول شدم کاری که از شب تا صبح می بایست حدود دوازده ساعت در اتوبوس به سر ببرم، ساعت هفت صبح به جلسه حرکت صبح آبادان می رفتم و بعد برمی گشتم تا درخوابگاه رانندگان بخوابم و خودم را برای یک شب پاک، دیگر بدون مصرف مواد مخدر و یا هر دودی آماده کنم. بین راه در در خیلی مواقع و مکان ها با مصرف کنندگانی برخورد می کردم روزهای اول چقدر سخت بود و چقدر بغض گلویم را می فشرد و به خودم میگفتم چرا نمی توانم مثل بقیه آدمهایی که مصرف کننده نیستند و به راحتی کنار مصرف کننده ها می نشینند. من هم بنشینم و غذا بخورم ولی این را هم به خوبی می دانستم که من از بیماری اعتیاد که وسوسه و اجبار از خصوصیات، آن است رنج  می برم.

 وقتی ساعت شش صبح از سفری دو روزه به شهر خودم "شاهین" شهر برمی گشتم، چند ساعتی می خوابیدم و بعد به منزل راهنمایم می رفتم و از وقایع و اتفاقات دو روز گذشته با ایشان حرف می زدم. هر هفته یک روز هم قدم کار می کردم و بیشتر وقت ها در جعبه خواب اتوبوس نشریات NA را می خواندم امروز دوسال و هفت ماه و بیست روز است که بدون مواد مخدر و یا هر دود دیگری پاک هستم و به کارم ادامه می دهم. یک دوره قدم هایم تمام شده و در حال انتقال آنها هستم و خدا را شکر که اعتماد و ارزش های از دست رفته به من بازگشته و همه اینها را مدیون خداوند جلسات و راهنمایم هستم. در گذشته شعار من این بود که هیچ راننده ماشین سنگین نمی تواند شب تا صبح بدون مصرف مواد مخدر رانندگی کند و خودم را  این طور توجیه می کردم که تو، مسئول جان چهل و پنج نفر مسافری، خودت به جهنم اگر مواد مصرف نکنی خوابت می بره و همه را به کشتن می دی ولی امروز اندیشه هایم تغییر کرده من توانستم با تمام آن مشکلات روبرو شوم پاک بمانم و عده ای از همکارانم هم با کمک خداوند و باور کردن من و عملکردم پاک شده اند حالا به هم می گوییم: فقط برای امشب مصرف نمی کنیم و امشب مسافرهای من از اینکه کسی که قرار است آنها را به مقصد برساند آدم پاکی هست با آرامش کامل تا صبح می خوابند و از این موضوع که خداوند قابلیت خدمت به بنده هایش را به من داده، بسیار خوشحالم.

برگرفته از نشریه پیام بهبودیسال پنجم / شماره نوزده / سال 1388

 

 


لینک کوتاه: https://na-iran.org/fa/b/382557
این خبر را به اشتراک بگذارید:
معرفی انجمن معتادان گمنام

معرفی انجمن معتادان گمنام

قبلی
تولد در گرداب مرگ

تولد در گرداب مرگ

بعدی