تو تنها نیستی

تو تنها نیستی
تو تنها نیستی
09 شهریور 1404

«سفر از اعتیاد و بی‌خانمانی تا آرامش و پاکی با کمک انجمن معتادان گمنام.»


به خاطر دارم در دوران تحصیل چنان فعال و پویا بودم که همیشه اسمم در لیست استعدادهای درخشان قرار می‌گرفت. علاوه بر تحصیل، در ورزش هم موفق بودم. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که یک نیروی مخرب از درونم مرا درگیر انتقادهای عجیب از خودم و احساس تفاوت‌ها کرد. همیشه به دنبال راه میان‌بری برای رسیدن به آرزوهایم بودم تا این‌که این نیروی مخرب باعث شد اعتیاد من از اولین دود سیگار و بعد از آن مصرف مواد مخدر به‌صورت تفریحی آغاز شود. خیلی طول نکشید که مصرف تفریحی به اجبار در مصرف تبدیل شد. با مصرف انواع مواد مخدر به جایی رسیدم که از خانه طرد شدم. آشفتگی و بی‌خانمانی را تجربه کردم تا جایی که شب‌ها سرپناهی برای خوابیدن نداشتم و روزها با زحمت، با گرفتن سفارش‌های مختلف به‌عنوان کارگر ساختمانی کار می‌کردم و همان‌جا می‌خوابیدم.

یک روز مهندس ساختمان به اتاقم آمد. او که متوجه ظاهر اعتیادی من شده بود، با لحنی مهربان و دلسوزانه از من خواست چند دقیقه با هم صحبت کنیم. او گفت: «من می‌دانم که تو درگیر مصرف مواد مخدر و اعتیاد هستی، اما می‌دانی تو تنها نیستی؟ خیلی از معتادانی که مشکل تو را داشتند، با کمک هم توانستند زندگی‌شان را از مصرف مواد مخدر نجات دهند.» آن لحظه صحبت‌های محترمانه و دلسوزانه‌ی او تأثیر زیادی روی من گذاشت. حرف‌هایش برای من غیرقابل باور بود، اما با این حال آدرس یک جلسه بهبودی را به من داد و پیشنهاد کرد در اولین فرصت حتماً به آن‌جا بروم. من که واقعاً به آخر خط رسیده بودم و بسیار آشفته بودم، از روی ناچاری تصمیم گرفتم به آن آدرس بروم.

آن روز وقتی برای اولین بار در جلسه بهبودی شرکت کردم، شوکه شدم. با معتادانی روبه‌رو شدم که پاک بودند، مسیر بهبودی را دنبال می‌کردند و زندگی خوبی داشتند! برایم باورکردنی نبود که تعدادی معتاد می‌توانند در یک مکان جمع شوند و با کمک یکدیگر پاک از مواد مخدر زندگی کنند. درد خماری داشتم، اما شوق و شادابی‌ام بیشتر از دردهایم بود. قبلاً تصور می‌کردم تنها هستم و هیچ‌کس مشکلات و دردهای مرا درک نمی‌کند، اما در آن جلسه هم‌دردانی را دیدم که مشکلاتی مانند خودم داشتند و به واسطهٔ شرکت در جلسات و رعایت اصول سادهٔ انجمن معتادان گمنام، پاک مانده بودند. امید در درونم شعله‌ور شد. آن روز آرزو داشتم تمام عمرم را در همان جلسه بگذرانم. نوزده سال بود که چیزی به نام آرامش را گم کرده بودم و آن را در میان اعضای آن جلسه پیدا کردم. دیگر نمی‌خواستم آن احساسات خوشایند را از دست بدهم، پس خودم را ملزم به رعایت اصول برنامه و مراقبت از پاکی و بهبودی‌ام کردم، تسلیم رهنمودهای برنامه شدم و زندگی بر اساس برنامه را آغاز کردم.

به خاطر دارم اوایل پاکی‌ام هنوز افکار بیمارگونه داشتم و گاهی کنجکاوی می‌کردم و درگیر کنترل و قضاوت اعضا می‌شدم. اما جالب این‌جا بود که در کنار این کنجکاوی، روزها می‌گذشت و مدت پاکی من بیشتر می‌شد. اکنون حدود ده سال از آن دوران می‌گذرد و من هم به یکی از اعضای انجمن معتادان گمنام تبدیل شده‌ام. حالا می‌فهمم که این مسیر همزمان هم ساده و هم جدی است. متوجه شدم لازمهٔ پاکی و بهبودی، رعایت جدی اصول سادهٔ برنامه است. اکنون فضای آکنده از عشق و همدلی در جلسات بهبودی برای من به جایی تبدیل شده است که در گذشته آرزو و رویایم بود. بسیاری از مسائل و مشکلات خانوادگی، مسئولیت‌های اجتماعی و ابعاد مختلف زندگی‌ام که در دوران اعتیاد فعال با آن روبه‌رو بودم، تنها با عمل به خط آخر پمفلت گرداننده که در پایان هر جلسه خوانده می‌شود، به مرور زمان حل شده است. این جمله همیشه در ذهنم ماندگار است:

«باز هم در جلسات شرکت کنید، چون برایتان کار خواهد کرد.» 
برگرفته از مجله پیام بهبودی / سال بیست و یکم / شماره 82 / بهار 1404


لینک کوتاه: https://na-iran.org/fa/b/382598
این خبر را به اشتراک بگذارید:
چرا از مصرف مواد خودداری می‌کنم؟

چرا از مصرف مواد خودداری می‌کنم؟

قبلی
فقط برای امروز

فقط برای امروز

بعدی